Forest Stream - The Crown of Winter
تاج زمستان
بمان
درحالی که افسانه ها به واقعیت می پیوندند
در میان برف های پاک
که قاصدان اویند
در رویایی فرو میروی
رویایی از اتفاقات گذشته
گذشته های خیلی دور
من تو را در طلوعی بهاری دیدم
تا باز درغروبی پائیزی ملاقاتت کنم
و بر این آشفتگی ناگهان فائق آیم
این اشتیاقی زیبا از قلب لرزانم
تا آرام بایستم، خوشنود از فراموشی
در طراوت سرمای مسحور کننده ات نفس بکشم
و این دوست داشتن شدید و عجیب را حس کنم
تو این جبر را عطا کنی و من نگاه کنم
این برف آرام و موقر که مرا پوشانده است
آشکار میکند
که مرگ را اینجا راهی نیست
ومن دور از زمین گم شده ام
بلکه بتوان پیدایم کرد
میان ستارگانی نا شناخته
من تنها نیستم
از بین آنان که سوی عظمت این شب راهی اند
تصمیم با توست، پس آیا به من ملحق می شوی؟
ما میتوانستیم، اگه شجاعتش را داشتیم، بر این بلندی فائق آییم.
لطفا برو با من برقص
پیش از آنکه در خواب روم
و مرا کلامی بیاموز
از زبان بی همتایت
چه، تنها کسی هستی که
میخواهم حرف بزنم
آرزو دارم حرف بزنم
دوست دارم حرف بزنم
با او
نه! صبر کن! محکومم حرف بزنم
تاج را بیاور!
تاج را بیاور!
برای شاهزاده ی این محنت
زیر درخشش نور های شمالی
تا پادشاهی حقیقی شود
و تا پایان جهان کسی را یارای مقابله با او نباشد
او که زمانی سر بریده شد-
تا ابد بر تخت باشد
من قلبم را بر چشمانم باز میکنم تا ببیند
این آسمان ها میگریند و تیره میگردند
به نظر امروز نتوانستم دلیل واقعی را پیدا کنم
که مرا بر ماندن راضی کند
کنم ,بزنم ,حرف ,مرا ,های ,تاج ,حرف بزنم ,با او ,forest stream ,بر این ,که مرا
درباره این سایت